این مقاله پیش درآمدی است به مقوله روسپیگری (در میان ایرانیان و تاجیکها و ازبکها) در شهر بانکوک. کلیه اطلاعات بر اساس مشاهدات نویسنده میباشد.
در طی سفر اولم به بانکوک2003-2004 با پدیده روسپیگری در سطح صنعتی آشنا شدم و قبل از آن از عمقش کاملا بی اطلاع بودم. چندی نگذشت که بزرگی و اندازه این غول پر درآمد مرا متعجب و به فکر واداشت. در طی مدت اقامت چند ماهه ام مسایلی را دیدم که بازگو کردن آنرا لازم میدانم؛ باشد که خوانندگان از آن سود ببرند.
بسیارشنیده بودم از دبی و سهم بزرگ ایرانی جماعت در صنعت سکس آنجا و اینکه چگونه عرب و عجم از این میوهای خدادادی استفاده و شکرگذار خالق یکتا و برادران غیور در سمت کارگذاران کشورند که بانی خیر شده و این نعمات الهی را به این شهر سرازیر کرده اند.همیشه در افکارم غوطه ور میشدم و سعی در تصور افراد؛محیط و زندگیشان داشتم. روزی از یکی از دوستان پرسیدم که آیا تا به حال ایرانیهایی را دیده است که به این حرفه در بانکوک مشغولند و در کمال ناباوری جواب مثبت شنیدم. از او پرسیدم اگر او تا به حال به چشم خود دیده است یا فقط شنیده ؛ گفت که به چشم خود دیده و مرا هم میتواند به آنجا ببرد.
قصه دراز کوتاه کنم, دو سه شب گذشت و به آنجا رفتیم.
کلاب "تونیز" در خیابان "نانا نوآ"* طبقه پایین هتل"تونیز"* نبش کوچه بیمارستان "بم رونگراد" * قرار دارد. 250 بت ورودی برای هر نفرو نوشیدنیهایی که سه برابر قیمت جاهای دیگر. در بدو ورود محیط کاملا شبیه به نایب کلاب معمولی است با نور کم و موزیک بلند. دور تا دور بر سر هر میز چندین دختر نشسته است. شمارشان تقریبا 25-30 نفر. همگی لباس شب پوشیده با آرایشهای نه چندان آنچنانی بعضی سیگار به لب و بعضی گیلاس به دست. هم بلوند و هم تیره. همگی انگلیسی را با لهجه بلغور میکنند و بعضا فارسی (هم تاجیکی و هم دری)و روسی در میان مکالماتشان به گوش میرسد. اینان همگی تاوان بی درایتی سیاستمداران و رهبران کشورهاشان را با تن فروشی میدهند چه آنان که از کشورهای تازه استقلال یافته اند و چه ایرانیان.
از قانون و عرف این مکان و چگونگی انجام معامله بگذریم و به ایرانیان اغلب معصوم غوطه ور در این مکان بپردازیم. آن شب هفت دختر ایرانی آنجا بودند ، سنشان از 21 بود تا 28. بیشترشان (به جز یکی) ازاستانهای جنوبی ایران(خوزستان ، هرمزگان و سیستان) بودند.
چهار نفرشان برای مدتی در دبی کار کرده بودند ، یکی در بلغارستان و دو خواهر پس از در به در شدن توسط قاچاقچیان مسافر(آدم پرانها) در بانکوک و از دست دادن آنچه با خود داشتند به این کار روی آورده و گذران زندگی میکردند.
آنها برای گذران زندگی و در امان ماندن از پلیس تایلند و هراس از دستگیر و برگردانده شدن به ایران تن به کار در دارو دسته اوکراینیها داده بودند. معامله با آنها از طریق رییس گروه انجام میشد و آنها هیچ گونه دخالتی در قیمت ، مدت و سایر متغیرهای معامله نداشتند. رییس گروه (که ظاهرا مسلح هم بود ) چهار چشمی همه چیز را میپایید و هیچ یک ازآنها تا ساعتی که در کلاب بودند حق انجام معامله شخصی با کسی نداشتند اما پس از ساعت کار (دو پس از نیمه شب) اجازه کار به طور شخصی داشتند. کار شخصی برایشان تقریبا $55 در آمد دارد اما تمامی خطرات و ریسکها به عهده خودشان است ، از طرف دیگر کار کردن در کلاب $15 تا $20 به دستشان میرساند اما امنیتشان گارانتی شده است. آنها اغلب در گروههای دو – سه نفری در محله های شرق "سوخومویت"* یا خیابانهای منتهی به "هتل گریس"* پرسه میزنند. اغلب مشتریانشان اعراب هستند اما تک و توکی مشتری دایم تایلندی هم دارند.
خیلی دوست داشتم که داستان زندگی تمام آنها را بشنوم ؛ اما آنچنان کار آسانی نبود چون که من مذکر،جوان و ایرانی بودم و تمامی این خصوصیات مرا خریداری فضول جلوه میداد اما با یاری دوستم و کمی پررویی توانستم جوابی برای سوالاتم پیدا کنم.
همگی آنها جامعه مرد محور ایران اسلامی وعدم درک نیازهای جوانان را بانی کشیده شدنشان به سمت این حرفه میدانستند.
هیچ کدام فکر بازگشت به ایران را نداشتند و این عمل را خودکشی محض میدانستند ، اگر چه پیغام و پسغام هایی از رابطهای سفارت شنیده بودند که حاکی از برآورده کردن امنیت آنها در ایران بود.
همگی به جز یک نفرشان حاضر به ازدواج و شروع زندگی در کنار همسرشان بودند ، اما امکان ازدواج با ایرانی را غیر ممکن میدانستند ( با توجه به پیشینه اشان) و حاضر به ازدواج با غیر ایرانی هم نبودند و توجیهشان این بود که اگر قرار باشد که تا آخر عمر با زبان نافهمان سر و کله بزنیم همان بهتر که یار ساعتیشان بمانیم و مبادله را به نرخ روز بکنیم.
کار در این کلاب را بهتر از جاهای دیگر میدانستند و اربابشان قول دیگر کشورهای آسیایی(ازجمله هنگ کنگِ چین) را به آنها داده بود.
فقط یک نفرشان پاسپورت غیر ایرانی داشت و راحت تر از دیگران قادر به سفر بود و تنها او بود که از همه به شغلشان حرفه ایی تر نگاه میکرد. بقیه کارشان را از سر درماندگی میدانستند.
ادامه دارد
*
Tonys Hotel
Bumrungrad Hospital
Nana Nua
Sukhumvite
Grace Hotel پاتوق ایرانیها و اعراب