بر سر قایقش اندیشه کنان قایق بان دائماً میزند از رنج سفر بر سر دریا فریاد
اگرم کشمکش موج سوی ساحل راهی میداد
سخت طوفان زده روی دریاست نا شکیباست به دل قایق بان
شب پر از حادثه.دهشت افزاست. بر سر ساحل هم لیکن اندیشه کنان قایق بان نا شکیباتر بر می شود از او فریاد
کاش بازم رهم بر خطه ی دریای گران می افتاد