تآبا
یک ایرانی
1/31/2006
Visiting Israel, breaking a major taboo (From Hoder)
The following is a summary of what hoder noted down from his latest Israel trip.


Visiting Israel, breaking a major taboo

"If things work smoothly at the Berlin's Schoenefeld Airport, I'll be in Tel Aviv tomorrow morning. This is huge for me.
This might mean that I won’t be able to go back to Iran for a long time, since Iran doesn't recognize Israel, has no diplomatic relations with it, and apparently considers traveling there illegal. Too bad, but I don't care.
Fortunately, I'm a citizen of Canada and I have the right to visit any country I want.I'm going to Israel as a citizen journalist and a peace activist.As a citizen journalist, I'm going to show my 20,000 daily Iranian readers what Israel really looks like and how people live there.

The Islamic Republic has long portrayed Israel as an evil state, with a consensual political agenda of killing every single man and woman who prays to Allah, including Iranians.I'm going to challenge that image.There are many Iranian Jews residing in Israel now –including the president and the minister of defense. Many still speak Persian and love where they were born and raised. I'm going to talk to them and show Israel and Iran from their point of view.

Historically, Persians and Jews have mostly lived in peace and have helped one another a great deal. But now, for whatever reason, they are perceived as enemies - even though they’ve never actually harmed one other, despite the existence of hard line leaders on both sides.But now, given Iran's persistence on its nuclear program (which obviously is a cover for a nuclear weapons program) and the new wave of threats Ahmadinejad is posing to Israel's existence, the possibility of a harsh response by Israel is higher than ever.

As a peace activist, I'm going to show the Israelis that the vast majority of Iranians do not identify with Ahmadinejad’s rhetoric, despite what it looks like from the outside.I'm going to tell them how any kind of violent action against Iran would only harm the young people who are gradually reforming the system and how the radicals would benefit from such situation.During my visit, I'm going to blog in both English and Persian, take a lot of pictures and record numerous video and audio reports and make a few podcasts.But like a real ciziten journalist, I’ll have to depend on my readers' support, especially financially. The more support you give, the more effective I can be as a citizen journalist and a peace activist."


Focusing only on Iranian-Israeli realations

"One thing I have to clarify here is that my focus in this trip is only on Iran and Israel relationship and when I talk about peace, I mean between these two states.

As a non-religious Iranian (which means I'm a non-Arab, just in case some people don't know that), my interest, at least in this trip, is not in issues between Arab world and Israel.

What I'm trying to primarily do here is to try to help Israelis and Iranians have a better understanding about one another and contribute to stop the dangerous process of de-humanization that both side are doing.
That's why I'm trying to talk to as many Iranians here to remind my audience inside Iran about the great ties between the two nations.
Also to show Israelis what an Iranian who was born and raised in Tehran, under the Islamic Republic of Iran's watch, looks like and how millions of Iranian young men and women are different with what the media and the government portrays."

.
More of Hoders (Republished content of Hussein Derakhshan AKA Hoder)
همین الان دارم از اورشلیم می‌آیم. قبل از اینکه به میهمانی امشب بروم که با ثبت نام ۶۰ نفر آدم دارد برای خودش ماجرایی می‌شود، دلم می‌خواهد حسم را از این چند ساعتی که در این شهر سر کردم بنویسم. راستش را بخواهید، فرق تل‌آویو با اورشلیم مثل فرق تهران است با قم. خلاصه هیچ خوشم نیامد. یک تجربه‌ی خیلی خیلی بد هم با ایرانی‌های مغازه‌دار آنجا پیدا کردم که بعدتر می‌‌نویسم.
راستی بلیطم را تمدید کردم و بیشتر می‌مانم. چون واقعا هنوز هیچ جایی را ندیده‌ام و کلی کار مانده که بکنم.
فقط خواهشی که دارم از شما این است که اگر می‌ةوانید مطالبم را درباره‌ي این سفر برای هر کس که می‌توانید بفرستید. حالا با ایمیل یا هر راه دیگر. اگر هم وبلاگ دارید و جرات، عین مطالب را می‌توانید کپی کنید. اشکالی از نظر من ندارد. وبلاگ من فیلتر شده است و مهم‌ترین مساله این است که تعداد هر چه بیشتری بتوانند این نوشته‌ها را بخوانند. ایمیل امن‌ترین و بهترین راه است در هر صورت



اورکات اسراییلی ها

پریشب بالاخره موفق شدم برای اولین ایرانی ساکن اسراییل، وبلاگ فارسی درست کنم. این یکی از بزرگترین برنامه‌هایم برای این سفر بود که خوشبخانه عملی شد. البته فعلا چون که فقط یک نوشته در آن هست، به آن لینک نمی‌دهم. باید با نویسنده‌اش امروز صحبت کنم و ببینم مشکلی برای ادامه‌ی کار دارد یا نه.
دیگر اینکه لامصب دوربینم خراب شده. هنوز عکس و فیلم می‌گیرد، ولی صفحه‌ی نمایشگرش فکر کنم توی جیب کتم که بود، وقتی روی صندلی نشسته بودم خروده زمین و شکسته. برای همین من مثل کورها شده‌ام. مجبورم بدون اینکه درست چیزی ببینم عکس بگیرم. از همه بدتر آن است که بدون این ثفحه نمی‌توانم تنظیمات دوربین را عوض کنم.
امروز صبح دارم می‌روم ببینم می‌توانم بلیطم را تمدید کنم یا نه. چون که کلی کار هست که هنوز وقت نشده بکنم. کلی آدم هست که قرار است ببینم و کلی عکس و ویدیو و هست که باید بگیرم. بخصوص که فردا تازه مصاحبه‌ای که با هاآرتز کردم قرار است منتشر شود و تازه بعد از آن است که توجه ملت جلب می‌شود و من می‌توانم حرف‌هایم را بزنم.
دیروز به لطف آقای منشری توانستم با یکی از ایرانیان پرنفوذ اینجا دیدار کنم به‌نام آقای امیر عبیر که از یهودیان مشهور ایران است که مهندس قدیمی ساختمان است و قبل از انقلاب هم کلی ساختمان ساخته. یک مصاحبه‌ی مفصل با او کردم که به زودی همین‌جا می‌گذارمش.
امشب قرار است با یک سری از جوان‌های اسراییلی عضو یک سایت مشابه اورکات، به نام ILCU، در یک بار در تل آویو جمع شویم و گپ بزنیم. فعلا ۴۲ نفر گفته‌اند که می‌آیند. آنها خودشان اسم این جمع‌شدن را گذاشته‌اند پیام اسراییل به ایران و می‌خواهند بطور نمادین یک پیام صلح به جوان‌ها و بلاگرهای ایرانی بفرستند. اگر پیشنهادی برای این جور کارهای نمادین دارید بنویسید. اگر ما هم بتوانیم از این طرف یک پیام صلح‌آمیز برای آنها بفرستیم خیلی جالب می‌شود. بخصوص اگر این رابطه را ادامه دهیم.
دیگر اینکه... آهان. بعضی‌ها تعجب کرده‌اند که من چرا گفته‌ام روزی بیست‌هزار خواننده دارم. واقعیت این است که من حدود ده هزار خواننده روی خود وبلاگ دارم که همه می‌دانید. ولی بیش از یازده هزار مشترک ایمیلی هم دارم که هر روز مطالبم را با ایمیل می‌گیرند. این دو روی هم بیش‌تر از بیست هزارتا می‌شود.
From Hossein Derakhshans Weblog
Hello, Sorry I'v been tied up with several things at the moment and will write about them soon after I get a chance. In the mean time I want to start re-publishing hoder's content of the website since his is filtered. This is just a desperate attempt to get the content out there on the net for Iranian/Persian speakings whom are left behind the filtering inIran.
Soooo Let is all begin....

-------

سفر به اسراییل: گفتگوی تمدن‌ها در عمل، شکستن یک تابوی احمقانه

خلاصه برای آدم‌های بی‌حوصله: هدفم از سفر به اسراییل آن است که به آنها ایرانی را که می‌شناسم نشان دهم و برای شما هم برداشتم را از اسراییل و مردمانش بیاورم. سعی می‌کنم هر روز مطلب بنویسم. دوربینم را همه‌جا با خودم می‌برم و عکس‌ها و ویدیوهایی را که می‌گیرم از همان‌جا روی اینترنت می‌گذارم. این تابو را باید شکست و الان وقت آن است. (مطلبم به انگلیسی درهمین باره)
اگر همه چیز خوب پیش رفته باشد، باید تا چند ساعت دیگر در تل‌آویو باشم. درست خواندید. تصمیم گرفته‌ام به وسوسه‌ی قدیمی‌ام که می‌دانم وسوسه‌ی خیلی‌های دیگر هم هست تن بدهم و به کشوری بروم که حتی از بردن نامش منع شده‌ایم، چه رسد به اینکه از نزدیک ببینیمش. (گذرنامه‌ی ایران برای سفر به اسراییل اعتبار ندارد.)
من به عنوان یک کانادایی-ایرانی به اسراییل می‌روم تا همان‌طور که آقای خاتمی در ایده‌ی گفتگوی تمدنهایش گفته بود، با برقرار کردن دیالوگ با اسراییلی‌های مثل خودم از جنگ جلوگیری و به صلح کمک کنم.
به اسراییل می‌روم تا ببینم مردمش چطور درباره‌ی ما ایرانیان فکر می‌کنند و چقدر تصوراتی که از ما و ایران دارند به واقعیت نزدیک است. همین‌طور ببینم خود اسراییل چقدر به چیزی که رژیم جمهوری اسلامی بیست و شش سال صبح و شب توی کله‌ی ما کرده است نزدیک است.
می‌روم به آنها نشان بدهم که همه‌ی ایرانی‌ها مثل احمدی‌نژاد نیستند و مانند او دنیا را نمی‌بینند. می‌روم که با آنها بگویم هرقدر بیشتر به ایران فشار بیاورند آدم‌هایی مثل احمدی‌نژاد قوی‌تر می شوند و در مقابل زن‌ها و مردهای جوانی که سال‌هاست دارند با صبر و تحمل فراوان، ریز ریز رفتار این حکومت نکره و قلچماق را عوض می‌کنند، ضعیف و شعیف‌تر می‌شوند.
می‌‌خواهم به آنها بگویم بسیاری از جوان‌های ایران امروز هیچ مشکلی با اسراییل به عنوان یک واقعیت ندارند و هیچ دلشان نمی‌خواهد با هیچ کشور یا ملتی در جنگ و قهر باشند. می‌خواهند با همه گفتگو کنند و اگر مشکلی هست بدون جنگ و خونریزی حل کنند و اگر اختلافی دارند بطور متمدنانه باهم مخالف باشند ولی به هم احترام بگذارند.
به اسراییل می‌روم که به آنها حداقل یک ایرانی را نشان دهم که با وجود اینکه تمام عمرش را در همین جمهوری‌اسلامی و در خانواده و مدرسه‌ای مذهبی و انقلابی بزرگ شده، با سیاست جمهوری اسلامی درباره‌ی اسراییل کاملا مخالف است و نه تنها آن کشور را به رسمیت می‌شناسد، بلکه فکر می‌کند به سود منافع دراز مدت ملی ایران است که با اسراییل روابط دوستانه داشته باشد. می‌‌خواهم به آنها بگویم که هزاران ایرانی هستند مثل من که می‌خواهند ایران به روند صلح میان فلسطین و اسراییل کمک کند، نه اینکه (مانند حکومت فعلی بخاطر منافع کوتاه‌مدتش) در آن مانع ایجاد کند و عقیده دارند که این کار بدون برقراری رابطه‌ی سالم و عادی دیپلماتیک با اسراییل ممکن نیست.
می‌دانم این سفر را جمهوری اسلامی (از آبادگران تا مشارکت) چگونه خواهد دید و چگونه بر من برچسب‌های سطحی احمقانه‌اش را خواهد زد. می‌دانم که این سفر ممکن است باعث شود به این زودی‌ها نتوانم به مملکتم برگردم. ولی مهم نیست. اگر قرار بود در چهارچوبی که خامنه‌ای برایم تعیین کرده بمانم که اصلا نه شما اینجا بودید و نه من. من یک شهروند جهانی مستقل و زاده‌ی ایرانم و هر کاری که ببینم می‌تواند ذره‌ای زندگی آدم‌های دنیا را بهتر کند، می‌کنم و هزینه‌اش را هم می‌دهم – فعلا که درنتیجه‌ی این سبک زندگی نه به ایران می‌توانم بروم نه آمریکا.
سفر به اسراییل تابوی احمقانه‌ای است که جمهوری اسلامی درست کرده و اگر در ده سال اول انقلاب کارکردی داشت الان واقعا هیچ فایده‌ای برای هیچکس جز تندروهای بی‌عقل ندارد. دیگر زمان شکستن این تابو است.
بزرگترین هدف من از این سفر آن است که برای آنها ایرانی را که می‌شناسم نشان دهم و برای شما هم برداشتم را از اسراییل و مردمانش بنویسم. سعی می‌کنم هر روز هم به انگلیسی و هم به فارسی مطلب بنویسم و شما را در جریان قرار دهم. دوربینم را همه‌جا با خودم می‌برم و عکس‌ها و ویدیوهایی را که می‌گیرم روی اینترنت می‌گذارم تا همه بتوانید ببینید. اگر بتوانم یکی دو تا پادکست هم درست می‌کنم.
به جز این، قرار است در یکی دوتا جمع کوچک دانشگاهی هم درباره‌ی ایران، جوانان و اصلاح‌طلبی صحبت کنم که بعدا درباره‌شان بیشتر توضیح خواهم داد. ولی گمان می‌کنم فرصت بسیار خوبی شود که بتوانم با ایرانی‌های مقیم اسراییل آشنا شوم و شاید بالاخره توانم آن پروژه‌ی قدیمی وبلاگی‌ام را عملی کنم.
1/16/2006
Iran, the next nuke power??? Dream on .... :)
How many year have Iran been under sanctions already? It’s been well over two decades that countries directed by the US have tried imposing embargo on Iran in any possible way.
To start with I give the western world all the rights to push through and scare off unlawful Iranian authorities by threats of sanctions and so on, but it gets to a point that any politically aware individual can see that whatever practised literally had no effect and have left the relationship (Iran with the rest of the world (rest of the world= The US ball lickers)) in turmoil.
Whenever I got to speak in public about my homeland I defended my countrymen (not the fanatic rulers) as you expect any individual with some decency to do so, I have been pretty fair though. Tried to word out starting with some ridicules things like, people actually drive cars in Iran and they don’t ride camels, working my way up talking about things that make more sense and not as much laughable depending on the listeners level of ignorance. I should admit though that I have had some great discussion with people whom definitely knew their stuff (Generally older people) and are not just any ordinary couch potato getting the world update through BBC, CNBC,CNN or…

In my recent encounter I have chatted to people regarding Iran and its atomic ordeal. Everyone seems to be buying the idea from the US and their three allies that Iranians are trying to get their hand on the technology which eventually enables them to develop nuke weapons. What a load of nonsense? Who would believe that?

There is no doubt about untrustworthiness of Iranian rulers and their willingness to commit brutal acts when they feel threaten but I mean come on… they are years away. So what’s all the fuss about? Oh I know it is another noise making strategy to make the world ready.

Simply look at it this way. When the US wanted to go into a war with Iraq the happily ignored the guidelines of the UN and went ahead with it. Now don’t you find it ridicules when Dr. Condoleezza Rice stresses on the option of referring Iran to the UN Security Council. Firstly since when UN have become a respectable law enforcement in the US eyes? Secondly do you think Iranian government gives a fuck? I don’t think so.

So it is just the waiting game. Options are endless when it comes to dealing with Iran (The axis of the evil contender) by the big bully (The US), but which one is feasible?
Military action? Huh …Dream on. They are engaged with Afghanistan and Iraq more than they can afford at the moment.

Sanction???Embargos?? Iran is not bothered by it at all. Unfortunately they have developed immunity against this over the years. It is going to be considered a shoot in the foot for the US and the west since it is just going to add to the oil spiral.

Other options? hmmmm, this one seems an interesting one. I'll post more on this one later, Focusing on plans that the US has for the mainly Arab state in south west of Iran bordering Iraq called Khuzestan.

Iran as always playing it carelessly, and west is left amazed by ones ignorance and trying hard to make sense of what on earth is happening.

Oh well…..


All I say is “I am glad I’m not in charge of making decisions”.
1/09/2006
Same old, same old.....
Back at work and it is boring as. I mean I’ve got plenty of things in my basket but things are depending on one another and that’s why I have to hold fire till the ground is ready for things to roll. Anyway, it’s the mid summer here and the weather is bloody great. It is nice, sunny and warmish most of days. It’s been getting up to 23, 24 C degrees in the past two weeks and not windy as much. Wellington city is known for its so called “breeze” but I can assure you it is anything but a breeze. Honestly it sometimes blows you off your feet, so it is fair to be grateful for the absence of the “breeze”. Sitting in the office is getting hard and harder as the sun shines outside and days get even nicer.

Luckily we spent about a week or so out in the nature. We camped by Blue Lake and it only rained once. It is one of the many fresh water lakes in New Zealand situated on the volcanic crater about 8 km south east of Rotorua in north Island. The wife and I got sunburnt but I guess she calls it a tan.

It is absolutely fantastic to see how the nature is kept intact and tidy here in New Zealand. I visited the same camping ground and lake back in December 1998 and found it unharmed on my recent visit after seven years or so. Still as clean and beautiful as before.

It’s pity how things get ruined in Iran regardless of their precious values, whether it is historical, natural or else. I was born in Shiraz and lucky enough to visit Takht-e-Jamshid (Persepolis) regularly as a child. As far as my memory allows me I can recall Persepolis being degraded from the historical site symbolising the true centre of Persian Empire to the ruins of a caravansary with brick and blocks missing year after year.

My latest visits took place during 1997,1999 and 2005. Each time I visited the site I found it less and less attractive with objects (15+ tones stone pillar bases I’m talking about not a hair clip of the kings' latest concubine) missing one after another. Even the museum which is situated right in the heart of the site had had artefacts nicked from it. However I shall mention the great effort cultural heritage foundation has put in to fabulously landscaping the fairway approaching the site from the south.
1/08/2006
Only in New Zealand
امروز صبح رفته بودم خرید. از خیابانی می گذشتم که شاید سالهاست بدون توجه آنچنانی هفته ای چندین بار از آن رد میشوم. اما امروز صبح یکشنبه بود و خیابان به نسبت خلوت. از این رو برای سرگرمی شروع کردم به خواندن تابلوها.چیزی نگذشت که انگشت حیرتم به دهان رفت. جریان از این قرار است که در شماره ۲۱۶ این خیابان کلیسایی و در شماره ۲۱۸ ( یعنی چسبیده به همین کلیسا) عشرتکدهئ (بخواندش همان **ده خانه خودمان).پيش خود فکر ميکنم که به احتمال زياد اين همزیستی از نوادر دنياست.به راستی شما به اين چيه می گو ييد؟ مدرنيته.....؟
توضیح: نه عشرتکده و نه کلیسا هيچ کدام در محله چراغ قرمز که در هر شهری برای جادادن اماکن تفریحی ۱۸ سال به بالاها تعبییه شده است قرار ندارند.
1/05/2006
Another Wednesday
It’s getting a bit yucky. Four more days new year holidays end and have to go back to work. This afternoon got bumped into a colleague in town (Actually we were waiting for the lights to turn green and I spotted him in the car next to us) which kindly reminded me this painful fact. Anyway… there is still four sleeps to go.

I had so much planned for these holidays, travelling, reading, studying, and fixing up stuff. Out of all these just been travelling in north island and some hardcore leisure reading. I have to sit my Citrix certification exam shortly but haven’t done much studying so far. I hope the latest project I’m assigned to at work get me more exposed to it in the next couple weeks so I can build up the guts to sit the exam. See what happens.

Today I met a fellow blogger on yahoo messenger which I was getting worry of his absence. He was good and healthy, apparently just busy with some guests flown over from abroad and kind of promised that he’ll update his blog shortly. (To my astonishment he actually updated on that very hour) . :)

Anyway… I better go now.
1/03/2006
Chinese proverb
一字千金 ( Yi Zi Qian Jing)
One written word is worth a thousand pieces of gold.

یک کلمه نوشته شده ارزش هزاران قطعه طلا را داراست
Lu Buwei who became the prime minister of Zi Chu the king of Qin 251 BC, assembeled a great houshold of guest-scholars. He Compiled the best articles they wrote into a famous book entitled "Spring and Sutumn Annuals". The words were displayed on tablets at the city gates.One thousand pieces of gold were suspended above the text proclaiming that this would be the reward to anyone who improve the book even by adding or deleting one word (字 / Character).
This is how this proverb were born about 2250 years ago.
قایق بان
بر سر قایقش اندیشه کنان قایق بان دائماً میزند از رنج سفر بر سر دریا فریاد
اگرم کشمکش موج سوی ساحل راهی میداد
سخت طوفان زده روی دریاست نا شکیباست به دل قایق بان
شب پر از حادثه.دهشت افزاست. بر سر ساحل هم لیکن اندیشه کنان قایق بان نا شکیباتر بر می شود از او فریاد
کاش بازم رهم بر خطه ی دریای گران می افتاد
Shabhayeh Barareh (Barareh Nights)
The ground-breaking comedy show being aired by Iranian television each night at 20:00 is bringing critics to the surface again and proving that they weren’t too wrong after all.

Mehran Modiri and his crew have been producing some real sweet comedy over there years and been doing pretty good. The got so popular not long before they aired their first episode of the comedy series around March 1993. In fact they were breaking the taboo of making people laugh on the air as it was forbidden in the so called Islamic republic of Iran. After the Islamic revolution of 1979, Iranian broadcasters tend to stick to their hidden agenda of making people wretched and miserable taking any opportunity to suppress anything that may shine in peoples life.

Anyway, they (Mehran Modiri) got banned and forbidden from producing any TV series, in fact TV broadcasters faced the fear of being closed down if they aired any episode, series or documentary featuring the so called “Distinguished” group of actors and actresses. Anyway, long story short, years rolled on and as with anything else in Iran, bribes made their way through to officials and the group gained the permission to start producing.

Their latest production that is being aired from around October 2005 has been putting Iran on halt around 20:00 on weekdays. No other show produced in the past three decades is comparable with “Shabhayeh Barareh” (Barareh Nights) due to its extreme sarcasm and political flavor. The series focuses on the society and political issues. Even though it is beating about the bush a bit but the patterns of the series mimicked from “Animal Farm” suggests that it is actually getting somewhere.

It is just the waiting game now. Let’s wait and see if they get anywhere with what they are cooking. Although it is comedy surprisingly many ordinary citizens are waking up to the surrounding facts of everyday life in Iran thanks to “Shabhayeh Barareh”.

Want to read further??? Have a look at this.


شبهای برره
1/02/2006
Hello
Hello,
It's good to have a presence online after a long while. I've been thinking of blogging for a while but neither had the time nor the courage. So as of this week I have made my New Year resolution to start on a weblog.
Hopefully the content will not turn out boring. I’ll be doing my best to share whatever crosses my mind here during the day and night, as well as sharing the sites I may visit, movies I watch or the book and articles I read.

I have been reading blogs for years now, and made several good friends, learnt plenty of things and developed my horizon.

So, please let this be a desperate attempt of mine to entertain and enlighten you.

See you

Taaba
Testing
امتحان میکنیم امتحان میکنیم
testing testing, before getting started.
advanced web statistics
Stats